جدول جو
جدول جو

معنی او لنگ - جستجوی لغت در جدول جو

او لنگ
دو شاخه ی متصل به سبد و زنبیل میوه چینی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوشهنگ
تصویر اوشهنگ
(پسرانه)
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اورنگ
تصویر اورنگ
(پسرانه)
عقل و کیاست، تخت پادشاهی، تخت پادشاهی، فر و زیبایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اورنگ
تصویر اورنگ
عقل و دانش، سریر، تخت پادشاهی، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، جاه و جلال، برای مثال جهان خیره ماند ز فرهنگ او / از آن برز و بالا و اورنگ او (عنصری - ۳۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولنج
تصویر اولنج
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اورنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولنج
تصویر اولنج
خوشۀ انگور که حبه های آن را کنده باشند
در علم زیست شناسی عنب الثعلب، سکنگور
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
پارچه و یا بندی که بر سر می بندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از سدن رستاق، بخش مرکزی شهرستان گرگان. واقع در شش هزارگزی باختر گرگان، دشت، معتدل، مرطوب، مالاریائی. دارای 95 تن سکنه شیعه فارسی زبان. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباسی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). رجوع به لامیلنگ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سبزه زار و مرغزار. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
اشتر گاوپلنگ. شتر گاوپلنگ. زرافه
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
زردآلوی خشک شده. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 182 الف) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اورنگ
تصویر اورنگ
تخت پادشاهان، سریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولتگ
تصویر اولتگ
ترکی مرغزار چمنزار مرغزارچمن زار سرزمین سبزو خرم
فرهنگ لغت هوشیار
مخنث هیز پشت پایی امرد: آن مرد مرد گای که کولنگ لنگ را در حین فروبرد بکلیدان کون مدنگ. کولنگ پیش او چو نهد سینه بر زمین فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوپلنگ
تصویر گاوپلنگ
اشتر گاو پلنگ شتر گاو پلنگ. زرافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو سنگ
تصویر گاو سنگ
گاو زهره گاو دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کو تنگ
تصویر کو تنگ
چوبی باشد که گازران بدان جامه را کوبند بعنی دقاقی کنند مدقه
فرهنگ لغت هوشیار
ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب بلند و شاخه دار که از آن برای چیدن میوه استفاده کننده
فرهنگ گویش مازندرانی
خل دیوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی صدای ته حلقی که به هنگام کارهای گروهی در مزارع، هم چون
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگی که با آن اشیای آهنی برنده را تیز کنند، سنگ چاقو تیزکنی
فرهنگ گویش مازندرانی
تیرک، ستون
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بند، بند، سد کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
ابنی، بن قل، زیرآبی، شنای زیرآب
فرهنگ گویش مازندرانی
شنا بازی در آب، آب تنی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع ترشی محلی که مواد آن ازگیل، آب و نمک می باشدنگاه.، از انواع ترشی محلی که مواد آن ازگیل، آب و نمک می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
به رنگ آب، از روستاهای اطراف چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ آسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی
پیاله ی چوبی که آن را برای برداشتن ماست از تغار به کار برند
فرهنگ گویش مازندرانی
لندهور، کنایه از افراد قد بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
پا دراز و لاغر، پای چوبی، آوست، نام پرنده ای مهاجر
فرهنگ گویش مازندرانی
آب دنگ، دنگ آبی برای تبدیل شلتوک به برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
منی، آب حاوی نطفه ی مرد
فرهنگ گویش مازندرانی